سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«کشکول»
صبح و شب در فراگیری دانش بودن، نزد خدا برتر از جهاد در راه خدای است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
>>محمد سوری ( چهارشنبه 86/1/8 :: ساعت 2:15 صبح)

سلام
حدود 10 روز از سفر به مناطق جنوب می گذره و من هنوز فرصت نکردم خاطرات سفر را بنویسم. از طرفی 8 مسابقه تعریف شده (موندم کی تعریف کردن که من نفهمیدم - احتمالاً تو سفر برگشت که گروه سعادت همراهی منو نداشت ) که کلی جوایز ارزنده داره (احتمالا شامل خودکار، یک دور سواری مجانی با اتوبوس و ....).
**********
خاطرات سفر را از شروع سفر براتون خواهم گفت.
**********
حرکت از حرم مطهر امام بود. قرار بود راس ساعت 12 حرکت شروع بشه، اما ساعت 11:30 که با حامد آقا تماس گرفتم، عرض کردند، 12:30 بعد از اقامه نماز ظهر و عصر حرکت خواهیم کرد (زهی خیال باطل).
بعد از نماز و با کلی صرف وقت (در این فرصت استثنایی به شناسایی همسفران پرداختیم) و پس از سخنرانی فرمانده کل اردو (رئیسی که به قول خودش فوقش لیسانس منظورم همون فوق لیسانس علوم سیاسی خونده و تو مباحثه و سخنرانی کم نمیاره) در ساعت 14:15 که تا نیم ساعت دیگه حرکت می کنیم، بالاخره سفر ما به سرزمین نور و روشنایی (سرزمین ادیسون) ساعت 17:15 شروع شد.
سه تا اتوبوس بود که یکی برای بانوان محترمه، دیگری برای متأهلین عزیز و آخرین اتوبوس (از همه بهتر لابد) برای برادران بزرگوار و ایمانی.
حرکت به سمت قم بود که ساعت 19:15 وارد قم شدیم و به سمت سازمان ملی جوانان قم حرکت کردیم.
اونجا، قرار بود تعدادی از وبلاگ نویسان عزیز را سوار کنیم. برادران بزرگوار قمی که خیلی معطل ما نمونده بودن! از ما پذیرایی گرمی (با چایی داغ) به عمل آوردن و بعد از اون، وضو، نماز و مجددا بازگشت به اتوبوس. ساعت 20:30 حرکت مجدد از قم شروع شد. بعد از سوار شدن، اولین (و البته آخرین) پذیرایی بین راهی انجام شد (کیک و آب میوه و موزهای گندیده - به علت معطلی بیش از حد ما برای خورده شدن آنها ). ساعت 22:30 بالاخره تصمیم گرفته شد که به این جماعت بیچاره و گرسنه، شام هم داده شود (سالاد الویه به همراه هیچی - در ماشین). بعد از اون هم که معلومه، لالایی تا ساعت 6:05 که برای نماز صبح ما رو از خواب ناز بیدار کردن (البته ما به دلیل مشغولیت به نماز شب، بیدار بودیم ). نماز صبح به جماعت در پل دختر، برگزار شد. راننده محترم تا ساعت 7 در حال استراحت بودن (آخه واسه یک سفر طولانی یک راننده بدون شاگرد کافیه). ساعت 8:50 بود که رسیدیم به پادگان دوکوهه.
پادگان دوکوهه که پادگان حاج احمد متوسلیان و مربوط به لشکر 27 محمد رسول الله می باشد، تقریبا در 150 کیلومتری اهواز قرار دارد و به عنوان عقبه نیروهای ایرانی استفاده می شده است. به عبارتی بسیاری از شهدای ما از این پادگان مقدس عبور کرده اند.
این پادگان قبل از انقلاب برای ارتش ساخته شده و ساختمان های 5 طبقه موجود در آن برای اسکان خانواده های کادر ارتش ساخته شده و یا در حال ساخت بوده است. در زمان پیروزی انقلاب، این ساختمان ها دست نخورده باقی می مانند تا بعد از جنگ تحمیلی که برخی از آنها تکمیل شده و هم اکنون در اختیار خانواده های ارتش می باشد.
این پادگان در ابتدا در اختیار نیروهای ارتش بوده ولی به درخواست شهید حسن باقری و محسن رضایی از شهید صیاد شیرازی - فرمانده نیروی زمینی وقت ارتش - از این پادگان به عنوان محلی برای سازماندهی نیروهای مردمی استفاده می شود.
برای ورود به پادگان حدود 20 دقیقه منتظر بودیم از آن جهت که حدود 15 اتوبوس که شب قبل را در پادگان به سر برده بودند (کاروان های مختلف دانشجویی و مردمی)، در حال خروج از پادگان بودند.

نکته: برای دیدن عکس در اندازه واقعی آن، روی آن شیفت و کلیک کنید.
**********
خاطرات مربوط به پادگان را در پست بعدی می نویسم.


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 16
بازدید دیروز:  6
مجموع بازدیدها:  134819
منوها
» درباره خودم «


«کشکول»

» آرشیو مطالب «

اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
شهریور 86
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

حاج جمال
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

» لوگوی دوستان «