سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«کشکول»
هر که به آنچه می داند عمل کند، خداوند دانش آنچه را نمی داند به او ارزانی می دارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
>>محمد سوری ( پنج شنبه 86/1/9 :: ساعت 2:19 صبح)

سلام


نتونستم ننویسم!


به عنوان یک فرد شرکت کننده در این
اردو، وظیفه اخلاقی و شرعی خودم می دونم که از اون دفاع کنم.


اول یه نگاهی به این لینک و این لینک بندازید تا
حساب دستتون بیاد که چه خبره.


یه عده که اصلا تو این اردو شرکت
نداشتن، نشستن و به اصطلاح خودشون مختلط بودن اردو را به نقد کشیدن.


من نه این دفتر توسعه را می شناختم نه
آقای احسان بخش را، نه آقای حسین پور و نه هیچ کس دیگری. من تازه وبلاگ نویس شده
بودم و مطمئن هستم که به دعوت شهدا به این جمع پیوستم و افتخار می کنم که تو این
جمع بودم.


اول از همه شما تو این پست، یک عکس
گذاشتین که شخصی (به ادعای عکاس این عکس، یک پسر بچه شاید 12 ساله و نه از بچه های
این اردو) در حالی که یه مین تو دستشه، رو دستش یه شماره نوشته.


با اون دید منفی که من از شما نویسنده
محترم متوجه شدم، احتمالا فکر کردید این شخص قصد داشته شماره بده به دیگران یا
شاید هم از دیگران شماره ای گرفته.


جالبه به نظرم شما اونقدر پاک و معصوم
هستید که در دوران دانش آموزی خود اصلا تقلب نکردید و هیچ وقت نشده که تو خیابون
یا جای دیگه نیاز به کاغذ داشته باشید، اما دم دستتون نباشه و مجبور نشدین که
شماره یا عدد یا اسم یا هر چیز دیگه ای را روی دستتون بنویسید.


اگر هم این کار را انجام داده اید، شاید
به خود بگویید چرا روی دست راست این شخص نوشته شده، لابد یک نفر به او شماره داده
(چون شیی شبیه به چادر هم در تصویر دیده می شه) و اون شخص روی دستش نوشته.


آیا این فکر به ذهن شما نرسید که فقط ما
تنها به این سفر نرفتیم و هزاران نفر از سرتاسر ایران به این سفر معنوی اومدن. باز
هم اگه این شخص از گروه ما بود، آیا به ذهنتان نرسید که شاید چپ دست باشد و خودش
این شماره را نوشته باشد؟ یا شاید شماره یکی از دوستان هم جنس خود را نوشته و
...........


در پست بعدی، عکسی قرار داده اید که در
آن تصویر بچه های گروه در کنار خواهران دیده می شوند.


شاید منظورتان از این عکس این بوده که
طعنه ای به مختلط بودن اردو زده باشید.


نکته جالب در این عکس می دونید چیه؟ اون
شخصی که پشت به عکس ایستاده وسط جمع (با پیراهن و شلوار قهوه ای)، من هستم. لابد
از خودتون می پرسید، این پسره اینجا چی کار می کنه و یا تو فکر چیه؟ چرا اینقدر
نزدیک به خواهران ایستاده.


جهت اطلاعتون باید عرض کنم بنده در حال
فیلمبرداری با دوربین موبایل خودم بودم. اتفاقا این فیلم را هم آپلود کردم. می
تونید ببینید.


همه اینها به کنار!


چرا اینقدر منفی بافی و البته خیال بافی؟!!!


شما که تو این اردو حضور نداشتید؟!!! این بخش حذف شده است که می توانید دلایل آن را در این لینک ببینید.


شما که از جو معنوی اون خبر نداشتید. این بخش حذف شده است که می توانید دلایل آن را در این لینک ببینید.


در پست های آتی که بقیه خاطرات را می
نویسم، فایل های صوتی که با موبایل خود ضبط کرده ام را نیز قرار خواهم داد.
پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید. گوش کنید. اون صدای ضجه ها و ناله هایی که
خواهید شنید، صدای ضجه همین بچه هاست که با شنیدن نام حسین (ع)، زهرا (س)، رقیه
(س) و .... صدای ناله هاشون بلند می شد. (اگه نیاز می بینید، اون ها را سریعتر
برای شما یه جا آپلود کنم و لینکشو
بفرستم).


چطور به خودتون اجازه می دید، به بچه
های حاضر در این اردو تهمت بزنید؟!!! چطور می خواید جواب خدا را بدید؟!!! اصلا فکر
نکنم واستون مهم باشه. چرا که اگه مهم بود، اینجوری فکر نمی کردید! اینجوری دچار
سوء ظن نمی شدید.


همین خدایی که شما ازش دم می زنید، تو
همون کتاب آسمونیش که به اون اعتقاد دارید (!) در سوره حجرات آیه 12 میگه:


"یا ایها الذین ءامنوا اجتنبوا
کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم ولا تجسسوا و ......."


"این اهل ایمان از بسیار پندارها
(و ظن بد) در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخی ظن و پندارها (باطل و بی حقیقت و)
معصیت است و نیز هرگز از حال ....."


شما اونقدر چشماتونو روی حقیقت بستید که
نمیدونید تو شلمچه (که قطعه ای از بهشته)، توی طلاییه (که خون هزاران شهید اونجا
ریخته شده) و ........ حتی اگه شخصی بخواد گناه کنه، نمی تونه. به خدا قسم می گم
نمی تونه.


نمی دونم تا حالا رفتید اونجا یا نه. چه
رفته باشید، چه نرفته باشید، پیشنهاد می کنم حتما یک بار دیگه برید اونجا. ولی این
بار بدون هیچ گونه منفی بافی و خیال بافی. بدون هیچ گونه توجه به اطراف. برید
ببینید اونجا چه خبره. اصلا معنویت که می گن یعنی چی! شهید و شهادت یعنی چی! خدا
کیه! بوی عطر شهدای گمنام طلائیه از کجاست؟!!!


دوست دیگری گفته بودن: "البته اگر
وقت داشتم می رفتم وجلوی هرنوع رفتار آلوده ای را می گرفتم."


من موندم این دوستمون از کجا متوجه
رفتارهای آلوده شدن! شما که اونجا حضور نداشتی چگونه با این قاطعیت صحبت می کنی که
جلوی هر نوع رفتار آلوده ای را می گرفتی؟ شما حتی از کلمه "احتمالی" هم
استفاده نکرده اید. به عبارتی مطمئن هستید که اونجا رفتارهای آلوده ای صورت گرفته!


درسته که شاید شما فقط نوشته های دوستان
را از وبلاگ آنها کپی کرده باشید، اما آیا همه نوشته ها (اون هم خاطرات یک سفر)
همراه با شرح و توصیف کامله؟ شاید من یک جمله بنویسم که فقط افراد حاضر در اردو
بدون معنای اون چیه.


اصلا میدونید چرا به آقای احسان بخش
گفته شد زن ذلیل و فیمینیست و ..... اصلا از کسی پرسیدید تا جوابتونو بده؟!!


من نمی خوام از ایشون دفاع کنم و یا
ایشونو نقد کنم. من فقط واقعیت موجود را میگم. اون چیزی که دیدم. گفتم که من ایشون
را از قبل نمی شناختم.


ایشون به عنوان یکی از دست اندرکاران
برگزار کننده اردو، هر کاری را ابتدا برای خواهران انجام می دادن مثلاً‌ تهیه غذا،
تغذیه بین راه و .... و البته همه ما می دونیم که در فرهنگ اسلامی و ایرانی ما، در
هر مراسمی، ابتدا برای خواهران غذا حاضر می شود و اول به اونها توجه می شه و سپس
برای برادران. و از طرفی ایشون، مسئول هماهنگی اتوبوس خواهران هم بودن.


یکی از اشخاصی که به ایشون می گفت زن
ذلیل من بودم. و تنها دلیلم هم همان بود که گفتم. به عنوان مسئول گروه خواهران،
ابتدا مواد غذایی را برای آنها تأمین می کردند و ما هم به محض دیدن این وضعیت،
ایشان را زن ذلیل صدا می کردیم. (حامد جان ما رو ببخشید. اگه می دونستم یه عده
آدم مغرض هستن که درصدد تحقیر شما هستن، مطمئنا هیچ گاه شما رو با این لقب صدا نمی
کردم).


در مورد تنها انتقادی که به اردو وارده
یعنی بی نظمی هم باید عنوان کنم احتمالا این دوستان تا به حال یا در هیچ اردویی
شرکت نکرده اند و یا مشکلات اونو فراموش کردن. هر اردویی که من در اون شرکت کردم،
بعضی بی نظمی ها رو داره. که این بی نظمی ها اصلا جزئی از اردو محسوب می شه.


اونهایی هم که ادعا می کنن ما هر اردویی
رفتیم، با نظم بوده، ببینید اصلا چیزی از اون اردو یادتون مونده. کدوم بخش از اون
واستون به عنوان خاطره مونده!


در حالیکه لحظه لحظه این اردو، خاطره
است. هر وقت به هم می رسیم می گیم: یادته ساعت 2 نیمه شب به ما شام دادن! یادته
ساعت 8 شب، نهار دادن و ....


اینها همه نمک این اردو بوده. اگه اینها
نبود که اسمش اردو نبود.


روز آخر موقع خداحافظی که من دوکوهه از
بچه ها جدا شدم، آقای حسین پور به من گفتند حلال کنید اگه مشکلی بود. می دونید
جواب من چی بود؟! گفتم: اتفاقا من به این مسائل عادت دارم و بدون اینها، اردو که
اردو نمی شه. میشه هتل.


در نهایت توصیه می کنم عکس های اردو را
باز هم با دقت تماشا کنید. بعضی از خواهران حتی روبند بر صورت داشتند، به عبارتی
دیگر، حداقل اینکه شما حق تهمت زدن به همه افراد حاضر در اردو را نداشتید.


امسال سال اتحاد و انسجام ملی تعریف
شده! بیایید نگذاریم دشمنان از ما سوء استفاده کرده و بین ما تفرقه بندازن.


به امید ظهور حضرت مهدی (ع) برای رفع
تفرقه و شکست دشمنان دین و اسلام.

====

اینجا رو هم ببینید.

====

شرمنده که این پست اینقدر طولانی شد. ولی لازم بود.

در پایان باز هم تأکید می کنم، من نه بر اساس شناخت قبلی خود بلکه بر اساس آنچه که دیده ام به قضاوت نشسته ام. پس رفتارهای گذشته و آینده اشخاص حاضر در اردو را تأیید و یا رد نمی کنم. ضمنا به یاد داشته باشید که گذشته هر شخصی ممکن است با حال او متفاوت باشد و آن شخص تغییر کرده باشد و یا اینکه در آینده تغییر کند.

ضمنا بنده هیچ بحثی در مورد خوبی و یا بدی برگزاری اردوهای مختلط نکرده ام و همچنین در مورد چت با نامحرم هم صحبتی نشده است.


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 2
بازدید دیروز:  11
مجموع بازدیدها:  134639
منوها
» درباره خودم «


«کشکول»

» آرشیو مطالب «

اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
شهریور 86
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

حاج جمال
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

» لوگوی دوستان «