سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«کشکول»
هرگاه بنده در دل شب با مولای خود خلوت کند و به مناجات پردازد، [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
>>محمد سوری ( پنج شنبه 86/1/2 :: ساعت 12:16 عصر)




به نام تک تیر انداز عشق




ماه در چمن عزیزم اگر می دانستی که من چقدر عاشق چشمان سیاهت شده ام , از ذوق می مردی (!!)

گلم , از روزی که تو را سر کوچه دیدم قلبم ترک عمیغی خورده (!) هر چند
پشتت به من بود و داشتی با منیژه خانوم هرف می زدی, ولی سوز نگاهت که در
چشم منیژه خانوم منعکس شده بود چون تیری به قلب عاشق من فرو رفت ...!! آه
چه دردی هم داشت لامسب ! به جان مادرم ,از آمپول هم دردش بیشتر بود .

5 روز غذا نخوردم ... بعد از آن 4 روز نان خشک خوردم (تازه آن را
هم نمی خاستم بخورم, به زور در هلقومم چپاندند ) تا همین دیروز که مادرم
آغا قلام را واسته کرد که بیاید راضیم کند غذا بخورم .


غسم خورده بودم تا زن من نشدی هیچی نخورم ولی به جان ماه در چمن که از
موتورم هم برایم عزیزتر است , دیروز مجبورم کردند یه پیاله آبگوشت بخورم ,
جایتان خالی دو تا پیاز هم خوردیم.. کلی چسبید ,هنوز هم بویش در فضا به
مشام می رسد... با یه کیسه (!!) بزرگ سبزی خوردن.

ماه در چمن عزیزم, اگر زن من بشوی خیلی خوب می شود , 12 تا بچه
قد و نیم قد و یک شوهر رشید مثل من خواهی داشت ... دیگه از خدا چی می خوای
؟؟!!


راستی من سیکل هم دارم یعنی امسال که دیپلمم را گرفتم تا چند سال بعدش هم
ان شاالله سیکلم می گیرم . شنیدم شما هم سواد داری ... این خیلی خوب است,
من اصلن مخالف سواد دار شدن ضعیفه ها نیستم .



ماه در چمن عزیزم , باور کن خیلی شعر در ظهنم آماده کرده بودم تا برایت بنویسم , اما الان ظهن عاشقم یاری نمی کند ,جز این یکی:




" نگاهم با نگاهت کرد برخورد ز دانش دل پیر برنا بود "


آه ماه در چمن, همه جا تو را می بینم ...وقتی پشت موتورم (اسمش هرکول
است, پیشکش) مینشینم روزی هزار بار نزدیک است تسادف کنم, دائم تو مقابل
چشم هایم هستی , همه جا اسم قشنگت را نوشته ام ..روی دیوارهای خانه ی
خودمان و آغا قلام , روی چرخ هرکول, رو تلفن عمومی , صندلی اتوبوس , روی
دیوارهای دستشویی پادگان ...همه جا ...همه جا ...

چند وقت پیش از شهر برایتان یک جفت کفش قرمز خریدم که جلویش گل
گلهای بنفش داشت , مثل خودت جیگری بود که نگو . ان شاالله که خوشتان
بیاید, فقط شماره ی پایتان را نمی دانستم برای همین عباس ریزه را فرستادم
از دیوار خانه تان پرید پایین یک لنگه دمپایی کش رفت, گفت این مال ماه در
چمن باید باشد .من هم همان سایز کفش برایتان خریدم ...فقط جان من شماره ی
پای شما 28 است ؟؟!!!!!!!!! اشکالی ندارد امیدوارم که عباس ریزه دمپایی
خاهرتان را اشتباه کش نرفته باشد . مهم تفاهم است که ما بسیار داریم به
نظر من ازافه هم داریم .. می توانیم ازافه اش را بدهیم به آغا قلام و زنش
که دیگر اینقدر هر شب دعوا نکنند, گناه دارن


قول میدم ..قول میدم تا وقتی جوون و خشگلی و منم بی پولم زن دوم نگیرم. (!!!)




دیروز هی تو چشمای منیژه خانوم نگاه می کردم ببینم آیا هنوز اثری از انعکاس نگاه شما در آن هست یا نه؟

اما نمی دانم چرا منیژه خانوم با دمپایی بر سرم زد, که این بی حیای هیز را از اینجا ببرید !!! ()


مرده شورش را ببرند , دور از جان شما چشم هایش شبیه چراق های هرکول بود ! مو به تن آدم صیخ می کرد !!!




خوب نازنینم , بهترینم, عسلم , به اجبار نامه را به پایان می رسانم که سر نازنینتان درد نگیرد.



شما را به خدا غسم می دهم تا من برگردم با کسی ازدواج نکنید ...



امضا : خاک پای شما : پنجه علی سیاه در قلعه گرز آبادی اصل



  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 126
بازدید دیروز:  4
مجموع بازدیدها:  136428
منوها
» درباره خودم «


«کشکول»

» آرشیو مطالب «

اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
شهریور 86
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

حاج جمال
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

» لوگوی دوستان «