سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«کشکول»
هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]
>>محمد سوری ( شنبه 86/4/16 :: ساعت 11:45 عصر)

یک سال دیگه گذشت! باز هم روز مادر! باز هم فکر هدیه! باز هم شلوغی خیابونا! باز هم ....
هر سال تو همین ایام، یه عده به فکر مادرشون می افتن! همه تو این فکرن که چه هدیه ای بخرن واسه مادرشون! چطوری اونو خوشحال کنن!
اونایی که کمی کلاسشون بالاتره، تو این فکرن که هدیه با کلاسی بخرن و پزشو به دیگر خواهر برادرا و یا در و همسایه و یا دوست و آشنا بدن!
اونایی که از قشر متوسط هستن، معمولاً به یه هدیه معمولی اکتفا می کنن!
اونایی که از قشر ضعیف جامعه هستن، یا با یه بوس و یه گل از مادرشون قدردانی می کنن، یا اصلاً به فکرش نیستن و اصلا واسه اونا همچون روزی تعریف نشده!!

قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام *** که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند *** چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلوده زند *** بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا طرد کند
*** همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است
*** شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یک‌دل و یک‌رنگ تو را
*** تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
*** باید این ساعت، بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
*** دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
*** تا برد زاینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
*** نه، بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
*** مست از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
*** سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوقه نمود
*** دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین
*** و اندکی رنجه شد او را آرنگ
آن دل گرم که جان داشت هنوز
*** اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست، نمود
*** پی برداشتن دل، آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
*** آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش!
*** وای پای پسرم خورد به سنگ

<<ایرج میرزا>>


مسلما هر یک از ما هم دوست داریم تو چنین روزی مادرمونو خوشحال کنیم! ما هم به فکر هدیه هستیم!
راستی! چه هدیه ای مناسب مادرمونه؟!!! چه هدیه ای اونو خوشحال می کنه؟
یه چیز دیگه! آیا واقعاً روز مادر فقط همین یک روزه! یعنی ارزش مادر ما و زحماتش برای ما با خرید هدیه تو این روز جبران میشه؟!! آیا اگه یک روز ما اونو بخندونیم و یه هدیه واسش بگیریم، کافیه و احیاناً جای اهانت ها، عصابینیت ها، دعواها و بی حرمتی ها به مادرو می گیره؟!!!
درسته که هیچ مادری بد فرزندشو نمی خواد! حتی اگه بهش بی احترامی کنه! حتی اگه اونو کتک بزنه! حتی اگه اونو بفرسته خونه سالمندان! حتی اگه ...
ولی گاهی اوقات، این فداکاران و عزیزان هم جونشون به لبشون میرسه و دست به نفرین برمی‌دارن ولی نه از ته دل که، از سر دل ....
گفتم خونه سالمندان! بله منظورم همون خونه پیر و پاتالاست!
شاید بین شما که مخاطب من هستید، نباشن (که حتماً نیست) افرادی که مادرشونو (و پدرشونو) فرستادن خونه سالمندان! ولی حتماً دیدید و شنیدید.
آیا به نظرتون اون پدر و مادری که سالها رنج کشیدن تا فرزندشون بزرگ بشه و در پیری عصای دست اونها و یاور اونها باشه، این حقشونه که بیفتن گوشه خونه سالمندان و سال تا سال، کسی هم به فکرشون نباشه! مگه نمی گن "دعای مادر، هزاران برکته!" این برکت چیه؟!!! مگه جز اینه که باعث رونق مادی و معنوی زندگی ما میشه!!!

پس بیایید نه فقط یک روز از سال، که همه روزها رو روز مادر بدونیم. همیشه قدرشونو بدونیم. همیشه به فکرشون باشیم و یادمون باشه که:

"روزی هم ما پیر خواهیم شد و قطعاً هر رفتاری که با مادر و پدرمون داشته باشیم، همون رفتار و حتی بدتر از اون را بچه های ما، با ما خواهند داشت!"
=================================
پ.ن:
1- نمی دونم چی شد که اینجوری شروع کردم (شاید به خاطر گزارشی بود که از تلویزیون پخش شد!).
راستش من نه نویسنده ام، نه بلدم خوب بنویسم. اینا رو هم بی مقدمه سر هم کردم!
می دونم که این مطالب در مورد شما صدق نمی کنه، ولی اینا رو گفتم تا مراقب باشید که روزی تو دام اون نیفتید! دام چی؟!! دام "بی حرمتی به مادر"، "ظلم به مادر"، "خانه سالمندان" و ...
2- نهایتاً تولد عزیز پیامبر، بزرگ زن تاریخ اسلام و در عین حال مظلوم ترین اونها، حضرت فاطمه زهرا (س) را به همه مادران و همه زنان عزیز ایران تبریک می گم و دست تک تک اونها رو می بوسم! امیدوارم که بتونیم زحمات این عزیزان را به وقت نیازشون (در زمان پیری)، جبران کنیم.
3- یادمون باشه که روزی اونا واسه ما زحمت کشیدن! یادمون باشه که هیچ محبتی نباید بی پاسخ بمونه! و یادمون باشه که هیچ محبتی بی پاسخ نمی‌مونه!!!
4- ویژه‌نامه ولادت حضرت زهرا
5- برای مشاهده کلیپی به همین مناسبت، اینجا را کلیک کنید.

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( شنبه 86/4/16 :: ساعت 11:45 عصر)

"بابا بزرگ! حقوق بشر یعنی چی؟ آمریکا کجاست؟ "
هنوز ساعت 10 صبح 12 تیر که می شود دلم به بهانه تو شور می زند، خاطره چشمهای آبی و بای‌بای کودکانه‌ات لحظه‌ای از ذهنم دور نمی شود حتی نگاه عروسک مو طلایی ات را نیز نمی‌توان فراموش کرد. آن روز دلم برای رفتنت شور می زد، انگار می‌دانست که برگشتی برای مهربانی چشمهایت نیست.
غروب آن روز دلگیر ترین غروب دنیا بود، گل سرخی که برایم چیده بودی را به یادت بوییدم و تلویزیون را روشن کردم، قناریت می خواند، مداد رنگی‌هایت از گوشه اتاق نگاهم می‌کردند اما واژه‌های گوینده اخبار انگار تیغ‌های آتشینی بودند که تا عمق وجودم را می‌سوزاندند، اشکهایم سیلی ساخته بودند که هیچ قدرتی توان ایستادن در برابر آن را نداشت، گوینده می‌گفت و می‌گفت و می‌گفت اما مفهوم تمام گفته‌هایش یک جمله بود و آن اینکه "مروارید من به همراه 398 مسافر دیگر در آبی دریا تا همیشه می مانند."
عزیز مهربانم! روزی پرسیدی "بابا بزرگ، حقوق بشر یعنی چی؟ آمریکا کجاست؟" سریع فهمیدم که باز چیز نامفهومی از تلویزیون شنیده ای و می خواهی بدانی چیست؟ آن روز آنقدر کوچک بودی که می شد با شکلاتی تمام سوالات ذهن کودکانه ات را به فردا و فرداها سپرد، اما کاش پاسخ سوالت را داده بودم، کاش گفته بودم حقوق بشر همان حقوقی است که می بایست با صدای فریاد تو و 57 کودک دیگری که همراه تو در آن هواپیما فریاد می زد، همان حقوقی است که به جای اهدای مدال لیاقت و افتخار به ویلیام راجرز فرمانده ناو وینسنس همان ناو آمریکایی که چشمهای آبی تو را مهمان ماهیها کرد می بایست بالاترین و بیشترین مجازات را برایش درنظر می گرفت و آمریکا، عزیز مهربانم! همان دستی بود که موهای طلایی تو را در آتش انتقامش سوزاند.
اما حقوق بشر، حقوق بشر نبود وقتی که دستهای کودکانه تو تکه تکه شدند و صدای فریادت در آبی دریا غرق شد، حقوق بشر و تمام آنهایی که ادعایش را داشتند در مرگ غریبانه تو سکوت کردند و چه بسا در خفا خندیدند.
آمریکا در برابر چشمهای پرسشگر تمام پدر و مادر کودکانی که همراه تو پر کشیدند فقط گفت "اشتباه شده است" دروغی که تو هم اگر بودی به آن می خندیدی چرا که ناو جنگی وینسنس به پیشرفته‌ترین سیستم‌های راداری و رایانه‌ای مجهز بود و مسلم نیز شد که احتمال اشتباه توسط فرمانده ناو نه تنها وجود نداشته بلکه بسیاری از کارشناسان نظامی این اقدام را اقدامی کاملا خصمانه تشخیص دادند. آری دخترک معصومم! حقوق بشر برای من در ساعت 10 و 29 دقیقه صبح یکشنبه 12 تیر ماه 1367 در نزدیکی جزیره "هنگام" تا همیشه دفن شد.
مرواریدم! تو تنها قربانی دست های جنایت نبودی، هم سن و سالهای تو در هیروشیما، ناکازاکی، ویتنام و عراق نیز طعم این جنایات را چشیده اند.
هرچند که در ابتدا مجامع جهانی به راحتی از کنار فاجعه مرگ تو و همراهانت گذشتند و اما سرانجام و در پی شکایت دولت ایران دادگاه‌بین‌المللی لاهه پس از گذشت 6 سال از این فاجعه، در برابردلایل محکم و مستند مبنی بر شلیک عمدی به‌هواپیمای تو توسط ناو جنگی آمریکا، تسلیم شد و دولت آمریکا را به پرداخت 131 میلیون و 800 هزار دلار غرامت به ایران و خانواده‌های قربانیان این تهاجم وحشیانه محکوم کرد، اما چه سود که تو هرگز برنمی گردی!

منبع
=====================================
پ.ن:
?) من این مطلب را به صورت میل دریافت کردم که البته در آن میل، منبع این مطلب مشخص نشده بود. به همین دلیل، من هم این مطلب را بدون ذکر نام منبع درج کردم. اما با اعتراض یکی از دوستان، متوجه شدم که منبع این مطلب، سایت صبح می باشد.
2) مسلماً اگر می دانستم که این مطلب از سایت صبح می باشد، آدرس آن را قرار می دادم. اگر توجه کنید، از همان اوایلی که این وبلاگ راه اندازی شده، سایت صبح را در سمت چپ صفحه، لینک کرده ام (با نام شهید)! پس دلیلی ندارد که این مطلب را از آنجا کپی کرده و بدون منبع ذکر کرده باشم!

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( شنبه 86/4/16 :: ساعت 11:45 عصر)

سلام
امروز رفته بودم میدان انقلاب برای خرید چند تا کتاب که اتفاق جالبی واسم افتاد. داشتم از کنار شخصی رد میشدم که ناگهان دست ما را گرفت و گفت: بیا این کتابها را بخر!
اولش گفتم نمی خوام ولی بعد که قیمت را گفت، شاخ درآوردم!!!
هر کتاب 500 تومان!
چیه؟!!! تعجب نداشت؟!!!
خوب صبر کنید بقیشو بگم!
وقتی اونها رو نگاه کردم (که 5 تا بود)، همه زبان اصلی بودن با موضوعات کامپیوتری!!!
دودل بودم که بخرم یا نه!!! همون موقع یکی سر رسید و گفت می خوام و من هم 2 تاشو که نمی خواستم، بهش دادم.
نهایتاً اینکه اون سه تا کتاب باقی مانده را خریدم فقط 1500 تومان.
و اما عناوین کتاب ها (تا ببینم شما هم متعجب می شید یا نه؟!!! ):
1) Java, XML, and Web Services - Bible - انتشارات Wungry Minds با 918 صفحه
2) Inside the JAVA Virtual Machine - انتشارات McGraw-Hill با 703 صفحه همراه با سی دی
3) Java Database Programming - Bible - انتشارات WILEY با 702 صفحه

هر سه انتشارات هم (مخصوصاً سومی) از انتشارات معروفی هستند.
نکته جالب اینجاست که قیمت فارسی که صفحه آخر اونها خورده (مرکز نشر دانشگاهی)، 19500 تومان هست.
شماره کتابخانه هم نخورده (البته یه شماره هست که معلوم نیست چیه)!
الان من موندم که آیا می تونم از این کتاب ها استفاده کنم یا نه؟!!! اصلاً معلوم نیست از کجا گیر آورده؟!!! می گفت یه دختره نمی خواسته و داده به من (یا شاید هم فروخته). ولی هر چقدر هم که باشه، 500 تومان دیگه نیست.
به هر حال اگر کسی از دوستان از حکم شرعی اون اطلاعی داره، به ما هم خبر بده!!!

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 9:12 صبح)

با نسخه جدید SQL Server ،برنامه نویسان بانک های اطلاعاتی قادرند از امکانات و قابلیت های موجود در پلتفرم دات نت و کلیه توابع و کلاس های ساخته شده در آن بهره مند شوند. یکی از ابتدایی ترین و در عین حال اساسی ترین این قابلیت ها،امکان استفاده از دو زبان مهم و کاربر پسند دات نت یعنی ویژوال بیسیک و سی شارپ در پیاده سازی اجزای مختلف یک بانک اطلاعاتی است.

برای خواندن ادامه مطلب 2 روش وجود دارد:
1) ورود به سایت اصلی، عضویت در سایت و سپس مطالعه مقاله
2) دانلود این فایل که آن را با فرمت PDF آماده کرده ام

نویسنده: مهیار داعی الحق
منبع: ماهنامه شبکه
=============================================
لینک های روزانه:
1) دانلود فیلم های ایرانی
2) زیر این تابلوی تبلیغاتی پارک نکنید (عکس)
3) IQ شما چند است؟ (40 دقیقه وقت، 39 سوال)
4) اختراعات و ابتکارات جالب
5) چت از طریق وب سایت حتی اگر یاهو مسنجر هم نداشته باشید (بیشتر به درد دانشگاه ها می خوره که نصب مسنجر ممنوعه)
6) دانلود عکس های با کیفیت
7) لپ تاپ های چوبی
8) خانه های دیدنی و عجیب
9) گزارش تصویری (اعطای مدرک لیسانس دانشگاه هاروارد به بیل گیتس)
10) سلام دبی (نخستین وب سایت توریستی دبی به زبان فارسی)

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 9:12 صبح)

روزی
مردی خواب عجیبی دید، اون دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه
می کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و
تندتند نامه هائی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها
را داخل جعبه می گذارند.

مرد
از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را
باز می کرد،‌گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از
خداوند را تحویل می گیریم.

مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هائی به زمین می فرستند.

مرد پرسید: شما ها چکار می کنید؟

یکی از فرشتگان با عجله گفت:‌این جا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان می فرستیم .

مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته ای بیکار نشسته است

مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟

فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر


خدایا شکرت!

=============================================

منبع


  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 9:12 صبح)

سلام
تو زندگیتون چقدر با افرادی که نیازمند عضو هستند برخورد کردید؟ افرادی که به دلایل مختلف چه مادرزادی و چه غیر مادرزادی و بر اساس سانحه یا تصادف و ... نیازمند اعضایی مثل قلب، ریه، کبد، کلیه و .. هستند و زندگی سختی دارند؟!!!
اگر ندیده باشید حداقل بارها در فیلم ها و سریال های مختلف دیدید و شنیدید. باید قبول کنیم زندگی با اعضای ناقص و مشکل دار، زندگی خوب که هیچ، زندگی تلخیه!!!

اما من و شما و دیگران می تونیم به این افراد کمک کنیم.
- چه کمکی؟!! چطوری؟!!
-- سؤال جالبیه!!!
تا حالا اسم پیوند عضو به گوشتون خورده؟ حتماً شنیدید. بله درست شنیدید! پیوند عضو!!!
اعتقاد من اینه:
تا زمانی که زنده ایم، هر عضوی که خدا به ما داده، باشه برای خودمون. نه به کسی می بخشیم، نه می فروشیم. اما وقتی زنده نیستیم، این اعضا به چه درد ما می خوره؟!!!
ولی ممکنه به درد دیگری بخوره و گاها اونو از مرگ حتمی نجات بده!!!
مگه نهایتاً همه ما تبدیل به خاک نمی شیم. خوب چه اشکال داره اون پایین که دفنمون کردن، بدون قلب باشیم. بدون کبد، ریه و ... باشیم.
مگه چیزی از ما کم می شه؟!!! اگه ما به روح اعتقاد داریم و قبول داریم که روح از جسم جداست و بدون جسم، روح همچنان برقرار هست، چرا با اهدای عضو خود پس از مرگ، دیگری را از مرگ نجات ندیم؟!!!
خوب اگه مسائل بالا را قبول دارید و دوست دارید پس از مرگ (با عزت ان شاالله)، هر یک از اعضایی که اون دنیا بهش نیاز ندارید و نمی خواید تو قبر باهاتون باشه، را به یک بیمار نیازمند هدیه کنید و البته نمی دونید چطور باید اقدام کنید، وارد این سایت شده و عضو شوید.
این سایت که زیر نظر "دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی شهید بهشتی - بیمارستان دکتر مسیح دانشوری" قرار داره، با توجه به لیست بیماران خود که در لیست انتظار دریافت عضو هستند و از طرفی افرادی که مایل به اهدا عضو خود پس از مرگ هستند، اعضای قابل استفاده این افراد (که معمولاً دچار مرگ مغزی می شوند) را به بیماران نیازمند و بر اساس اولویت های ثبت شده و پزشکی، پیوند می زند.
من حدود یک ماه و نیم پیش (زمان زیادی است و تقریباً این مورد را فراموش کرده بودم) اقدام کرده بودم که امروز، کارتم به دستم رسید.
اطلاعات بیشتر:
پرسش و پاسخ در سایت اصلی

پ.ن:
1) حتماً قبل و یا بعد از ثبت نام، به خانواده خود اطلاع دهید تا آنها هم در جریان این عمل خداپسندانه شما باشند.
2) در صورت ثبت نام و دریافت کارت، سعی کنید همیشه کارت را همراه خود داشته باشید.

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( سه شنبه 86/3/15 :: ساعت 9:24 عصر)

درایو Hybrid چیست؟

درایو هیبرید نوع جدیدی از هارد دیسک های کامپیوتر است که دارای بافر بسیار زیاد است. این Hard Disk های جدید از این نظر با هارد دیسک های معمولی تفاوت دارند که از یک بافر با حجم بزرگ حدود 1 گیگا بایت و از نوع Flash Memory استفاده میکنند تا اطلاعات را هنگام کار با کامپیوتر ذخیره کنند. با این کار سوزنک های هارد دیسک که در هارد های معمولی مرتب مشغول نوشتن اطلاعات جاری بر روی هارد دیسک هستند آزاد میمانند. این باعث مزیت های فوق العاده ای میشود که در میان آنها افزایش بسیار زیاد سرعت - مصرف کمتر انرژی - قابلیت اطمینان بیشتر و سرعت بیشتر بوت شدن کامپیوتر شاخص تر هستند. شرکت سامسونگ پیشرو در تولید این نوع حافظه است.
در یک مقایسه اجمالی هارد دیسک های هیبرید با انواع معمولی از نظر سرعت خواندن 26 درصد و سرعت نوشتن اطلاعات 71 درصد سریعتر عمل میکنند. در عین حال 32 درصد مصرف انرژی کمتری دارند. عمر هارد دیسک های هیبرید نسبت به معمولی 10 درصد بیشتر است.
============================================
لینک های روزانه
1) کتاب آموزش دلفی 6 به زبان فارسی (به نظر کتاب جالبی میاد - حجم: 40 مگابایت - دانلود از سایت RapidShare - اگر نحوه دانلود از این سایت را بلد نیستید، اطلاع دهید)
2) Foxit PDF Reader Pro 2.0 Build 1606 (یک نرم افزار کم حجم برای باز کردن فایل های PDF)
3) صد جایی که باید قبل از مرگ ببینید (کاش می شد همه اینها را دید)

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( سه شنبه 86/3/15 :: ساعت 9:24 عصر)

یک داستان نسبتا کوتاه و جالب


وقتی خیلی کوچک بودم اولین
خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم .
هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به
دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.
قد
من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت
که مادرم با تلفن حرف میزد می‌ایستادم و گوش
میکردم و لذت میبردم .
بعد از مدتی کشف کردم
که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند
که همه چیز را می داند . اسم این موجود اطلاعات
لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد.
ساعت
درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت
پیدا میکرد .
بار اولی که با این موجود عجیب
رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن
همسایه مان رفته بود . رفته بودم در زیر زمین و با
وسایل نجاری پدرم بازی میکردم که با چکش کوبیدم
روی انگشتم.
دستم خیلی درد گرفته بود ولی
انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در خانه نبود
که دلداریم بدهد .
انگشتم را کرده بودم در
دهانم و همین طور که میمکیدمش دور خانه راه می
رفتم . تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن
افتاد ! فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم
رویش ایستادم .
تلفن را برداشتم و در دهنی
تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم اطلاعات لطفآ
.
صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام
در گوشم گفت : اطلاعات .
انگشتم درد گرفته
.... حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود ، اشکهایک
سرازیر شد .
پرسید مامانت خانه نیست ؟
گفتم
که هیچکس خانه نیست .
پرسید خونریزی داری ؟
جواب دادم : نه ، با چکش کوبیدم روی انگشتم و
حالا خیلی درد دارم .
پرسید : دستت به جا یخی
میرسد ؟
گفتم که می توانم درش را باز کنم
.
صدا گفت : برو یک تکه یخ بردار و روی انگشتت
نگه دار .
یک روز دیگر به اطلاعات لطفآ زنگ
زدم .
صدایی که دیگر برایم غریبه نبود گفت :
اطلاعات .
پرسیدم تعمیر را چطور می نویسند ؟ و
او جوابم را داد .
بعد از آن برای همه
سوالهایم با اطلاعات لطفآ تماس میگرفتم
.
سوالهای جغرافی ام را از او می پرسیدم و او
بود که به من گفت آمازون کجاست . سوالهای ریاضی و
علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که
باید به قناریم که تازه از پارک گرفته بودم دانه
بدهم .
روزی که قناری ام مرد با اطلاعات لطفآ
تماس گرفتم و داستان غم انگیزش را برایش تعریف
کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهایی را
زد که عمومآ بزرگترها برای دلداری از بچه ها می
گویند . ولی من راضی نشدم .
پرسیدم : چرا
پرنده های زیبا که خیلی هم قشنگ آواز می خوانند و
خانه ها را پر از شادی میکنند عاقبتشان اینست که
به یک مشت پر در گوشه قفس تبدیل میشوند ؟
فکر
میکنم عمق درد و احساس مرا فهمید ، چون که گفت :
عزیزم ، همیشه به خاطر داشته باش که دنیای دیگری
هم هست که می شود در آن آواز خواند و من حس کردم
که حالم بهتر شد .
وقتی که نه ساله شدم از آن
شهر کوچک رفتیم . دلم خیلی برای دوستم تنگ شد .
اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبی قدیمی بر روی
دیوار بود و من حتی به فکرم هم نمیرسید که تلفن
زیبای خانه جدیدمان را امتحان کنم .
وقتی
بزرگتر و بزرگتر می شدم ، خاطرات بچگیم را همیشه
دوره میکردم . در لحظاتی از عمرم که با شک و دودلی
و هراس درگیر می شدم ، یادم می آمد که در بچگی
چقدر احساس امنیت می کردم .
احساس می کردم که
اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و
نیرویش را صرف یک پسر بچه میکرد.
******
سالها بعد وقتی شهرم را
برای رفتن به دانشگاه ترک میکردم ، هواپیمایمان در
وسط راه جایی نزدیک به شهر سابق من توقف کرد .
ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم
: اطلاعات لطفآ !
صدای واضح و آرامی که به خوبی
میشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات .
ناخوداگاه
گفتم می شود بگویید تعمیر را چگونه می نویسند
؟
سکوتی طولانی حاکم شد و بعد صدای آرامش را
شنیدم که می گفت : فکر می کنم تا حالا انگشتت خوب
شده .
خندیدم و گفتم : پس خودت هستی ، می دانی
آن روزها چقدر برایم مهم بودی ؟
گفت : تو هم
میدانی تماسهایت چقدر برایم مهم بود ؟ هیچوقت بچه
ای نداشتم و همیشه منتظر تماسهایت بودم .
به
او گفتم که در این مدت چقدر به فکرش بودم . پرسیدم
آیا می توانم هر بار که به اینجا می آیم با او
تماس بگیرم .
گفت : لطفآ این کار را بکن ، بگو
می خواهم با ماری صحبت کنم
.
******
سه ماه بعد من دوباره
به آن شهر رفتم .
یک صدای نا آشنا پاسخ داد :
اطلاعات .
گفتم که می خواهم با ماری صحبت کنم
.
پرسید : دوستش هستید ؟
گفتم : بله یک
دوست بسیار قدیمی .
گفت : متاسفم ، ماری مدتی
نیمه وقت کار می کرد چون سخت بیمار بود و متاسفانه
یک ماه پیش درگذشت .
قبل از اینکه بتوانم حرفی
بزنم گفت : صبر کنید ، ماری برای شما پیغامی
گذاشته ، یادداشتش کرد که اگر شما زنگ زدید
برایتان بخوانم ، بگذارید بخوانمش.
صدای خش
خش کاغذی آمد و بعد صدای نا آشنا خواند : به او
بگو که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز
خواند
... خودش منظورم را می فهمد .

  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( سه شنبه 86/3/15 :: ساعت 9:24 عصر)

دو
دوست


دو دوست با پای پیاده از جاده ای
در بیابان عبور می کردند بین راه سر موضوع اختلاف
پیدا کردندو به مشاجره پرداختند یکی از آنها از سر
خشم بر چهر دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده
بود سخت آزرده شد ولی بدون آن که چیز ی بگوید روی
شن های بیابان نوشت : امروز بهترین دوست من بر
چهره ام سیلی زد . آن دو کنار یکدیگر به راه خود
ادامه دادند به یک آبادی رسیدند تصمیم گرفتند قدری
انجا بمانند . و کنار برکه آب استراحت کنند ناگهان
شخصی که سیلی خورده بود لغزید و د ربرکه افتاد
نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را
نجات داد بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت برروی
صخره ای سنگی این جمله را حک کرد امروز بهترین
دوستم جان مرا نجات داد . دوستش با تعجب از او
پرسید بعد از ان که من با سیلی تو را آزردم تو آن
جمله را روی شن های صحرا نوشتی ولی حالا این جمله
را روی صخره حک می کنی ؟ دیگری لبخندی زد و گفت
وقتی کسی ما را آزار می دهد باید روی شن های صحرا
بنویسیم تا باد های بخشش آن را پاک کنند ولی وفتی
کسی محبتی در حق ما می کند باید آن را روی سنگی حک
کنیم تا : هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.


  نوشته های دیگران ()
>>محمد سوری ( سه شنبه 86/3/15 :: ساعت 9:24 عصر)



باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
======================================
لینک های روزانه:
2) وداع امت با امام به روایت
تصویر

3) نماهنگ ویژه رحلت امام خمینی
4) ویژه نامه الکترونیکی در سوگ آفتاب
(صبح)

5) آن
خوبتر .... (ویژه نامه رحلت امام -
تبیان)

8) مجسمه های یخی در
آلاسکا

9) نرم افزار کوچک ساخت کتاب برای موبایل با فرمت jar (کتاب های فارسی را ساپورت نمی کند)
10) تشخیص اینکه آیا شخص خاصی در یاهو Online می باشد یا خیر (این سایت کاری از گروه آشیانه می باشد که با وارد کردن ID شخص مورد نظر، از Online یا Offline‌ بودن او، مطلع می شوید)

  نوشته های دیگران ()
<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 61
بازدید دیروز:  4
مجموع بازدیدها:  136363
منوها
» درباره خودم «


«کشکول»

» آرشیو مطالب «

اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
شهریور 86
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

حاج جمال
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

» لوگوی دوستان «